کد مطلب:94687 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

نامه 031-به حضرت مجتبی












[صفحه 651]

وصیت به امام حسن (ع ) پس از بازگشت از صفین در قریه حاضرین وصیت زیر را برای پسرش حسن (ع) نوشت. وصیتی و سفارشی كه به همه فرزندان اسلام و عموم مومنان است نامه ایست طولانی كه سرشار از سخنان جاودان و گفتار حكمت آمیز است. با دومین پیشوای بزرگمان، با قلبی سرشار از ایمان، این عالی ترین وصیت بشری را بخوانیم فرزندم. این نامه از پدری است كه گرمی آفتاب زندگیش، به سردی و غروب می نشیند. معترف به مصائب توان سوز روزگار است، و سال و ماه و ساعات از او روی برتافته اند، و هر دم به مرگ نزدیك میشود. پدری كه به پیشامدهای ایام این جهان ناپایدار و بی مقدار، سر فرود آورده و در خانه مردگان، سكنی خواهد گزید و فردا بعزم سفری جاودانه، از این گیتی كوچ خواهد كرد چنین پدری، به فرزند جوانش- كه آرزومند چیزی است كه آنرا نمی یابد- سخن می گوید. فرزندی كه- به هر حال مانند تمام موجودات- هلاك خواهد شد و آماج تیرهای بلا و هدف دردها و رنج ها و گروگان مصائب سخت روزگار غدار است. موجودی كه خدنگهای زهرآگین و تلخ را، نشانه است و به اضطرار اسیر چنین ناگواریهای ناپایدار است. سوداگر سرای فریب و فساد، و وامدار مرگ و نابودیها، هم پیمان و آمیخته

با غمها و قرین و جلیس با محنتها، نشانه و هدف آفتها و شهید هوی و هوس دیگران و سرانجام... جانشین مردگان است

[صفحه 652]

اینك، پس از ثنا و ستایش پاك آفریدگار، و درود فراوان بر رسول خدا، پسرم تو بدان: من آن هنگام در چیزی كه برایم آشكار گردیده مینگرم. چون می بینم جهان از من روی می گیرد، و روزگار با من به سركشی میگراید، و آخرت از من استقبال می كند، احساس می كنم كه هر چیز دیگر از یادم میرود و جز بكار خویش، بچیزی رغبت ندارم. اما لحظه ایكه فارغ از دیگران، غم خویش میخورم و هوس، مرا آسوده میگذارد، حقیقت در برابرم رخ مینماید و جلوه گر می شود چنین كیفیتی است كه مرا بكوشش و تلاش وامیدارد، كه بی تردید بازیچه نیست و از آمیختگی به دروغ و ریا، فرسنگها به دور است. نیك كه مینگرم ترا جزئی از خود می یابم- نه، خطا گفتم- بلكه تو همه وجود منی، و چنان آمیخته با منی كه اگر چیزی به تو روی آورد، درست مانند آنست كه به من روی آورده است. از این رو، اگر مرگ ترا فرا گیرد، چنان است كه مرا گرفته. بدین سبب كار تو مرا در اندوه افكنده، بدان گونه كه كار خودم مرا به غم و افسوس میكشاند. بنابراین، وصیت خویش را بر تو نوشتم، در حالی كه خواه برای تو بمانم و یا بمیرم از اجرای آن بدست تو، دل قوی دارم و مطمئن هستم

[صفحه 653]

پسرم، ترا به پرهیزكاری و ترس از عقوبت خدا، و متتابعت و فرمانبرداری از آفریدگار وصیت و سفارش می كنم. ویرانه دل را به نور تابناكش آباد گردان، در رشته مهر با او، به بندگی و دلسپاری، چنگ بزن زیرا هیچ رشته و پیوندی استوارتر از پیوستگی و همبستگی با ذات لایزال كردگار متعال نیست

[صفحه 653]

دل به حكمت و موعظت شاد و پاك بگردان، و با یاد مرگ، در زهد و پارسائی بكوش، و نرم رفتار و نیك گفتار باش. پیوسته به یقین، ایمان خویش را قوی كن و تقدیر مرگ را بخود بقبولان و نفس خود را به اعتراف در ناپایداری دنیا وادار ساز. آلام و آزار و مصائب سخت روزگار را به او بنمایان، و زشتی دهر و ناملایمات روزها و شبها را- نكته- برایش بر خوان و او را بترسان. با دفتر زندگی گذشتگان او را آشنا ساز، و حوادث و رویدادهائی را كه بر آنها گذشته است برای او باز گو. نفس خویش را در بارگاههای ویران، سفر ده و بگذار آثار آن همه قدرت و عظمت را نیك بنگرد، و دریابد كه از كجا تا به كجا رسیده اند و چگونه از دوستان جدا شده اند و در سراهای تنگ و تاریك، مانده اند. در این موقع به خویش فكر كن كه دیر یا زود، تو نیز همچون یكی از تن های تنهای آنان خواهی بود. پس، به خانه ایمان و آرامگاه خویش سامان ده، و جهان جاودان را به سرای ناپایدار مفروش. سخنی كه نیك نمیدانی، مگو و پیرامون آنچه به تو مربوط نیست، گفتگو مكن. در هر راهی كه گام مینهی، مبادا به گمراهی برسی. زیرا در گمراهی و سرگردانی، خویشتن داری بسی بهتر از انجام كاری است كه سرانجامش هراس اس

ت و نگون باری. آمر نیكوكاری باش تا خود از نیكوكاران گردی. پیوسته با دست و زبان، نیكان را به كارهای پسندیده تشویق كن و از كردار نكوهیده بازدار، و هر چند كه میتوانی، با بدكاران و پلید فكران میامیز و از آنها دوری گزین. در راه خدا جهاد كن، چنان جنگ و جهادی كه شایسته قدر اوست. هر جا و در هر موقعیتی، هر چند كه سختی كشی و برنج افتی، برای حق و عدالت قیام كن. در كار دین، پیوسته دانشجو باش و خویشتن را به شكیبائی در ناملایمات عادت ده. صبور بودن در راه حق نیكخوئی است. در همه كارها، بر كردار خویش توكل كن، زیرا تو، به پناهگاهی استوار و بی مانند روی آورده ای. آنگاه كه دست نیاز بسوی خدا آوری، با همه دل و جان نیازمند باش، زیرا جود و كرم، تنها از خداست. در كارها بسیار از او طلب خیر و نیكی كن، و در وصیت و سفارش من، اندیشه بكار بند و چیزی را از یاد مبر زیرا نیكوترین گفتار، سخنی است كه شنونده را سودی سرشار و بهره ای بیشمار بخشد. سخن پاك و نیك، آن نیست كه بهره ای نرساند و آموختن دانشی كه پسندیده نیست بی تردید، علم و عملش هم سودمند نخواهد بود

[صفحه 655]

فرزندم، بخود مینگرم كه خردسالی و جوانی را به پیری و سالخوردگی رسانیده ام، و سستی و ناتوانی در وجودم خانه كرده، از این رو در وصیت به تو شتافتم. دیدم در آن حكمت و عبرتی است. بیم داشتم كه مبادا مرگم فرارسد، و آنچه در خاطرم میگذرد، به تو نرسانده باشم، و یا همانگونه كه تنم را ضعف و نیستی فرا میگیرد، اندیشه ام نیز سستی پذیرد و سخنان بسیاری ناگفته ماند. ترسیدم كه مبادا، پیش از آنكه وصایایم را بشنوی، هوس بر تو چیره شود، و فتنه و آشوبهای دنیا، همچون اشتری مست و سركش، ترا به عصیان كشد. دل جوان، همچون زمین بكر و خاك پاك است هر دانه ای كه در آن افتد نشو و نما یابد. از اینرو پیش از آنكه خاك دلت ناپاك و سخت شود، و عقل و خردت اسیر هوس گردد، در تربیتت كوشیدم. من با دانش خویش بسوی تو شتافتم، تا اینكه تو نیز در درك حقایق، بشتابی و درست بدانسان كه آزمودگان و تجربه دیدگان، كیفیت كار خود را می شناسند، تو نیز بكار خویش آگاه گردی. اگر چنین كنی، بی نیاز از رنج، و معاف از آزمون و تجربه خواهی شد. آنچه ما از دانش و تربیت و ایمان، كسب نموده ایم تو نیز همانها را بدست آر. چه بسیار چیزهائی كه بر ما پوشیده بوده، بر تو عیان گرد

د

[صفحه 656]

فرزندم، اگر چه عمر من، همچون كسانی كه پیش از من بودند دراز نبود، اما با همان مهلت كوتاه، بدیده كاوشگری در كارشان نگریستم و در چون و چند كار و اخبار و سرگذشت زندگیشان، اندیشه كردم و در احوال و اوضاع بازماندگانشان، مطالعه نمودم و چنان در این بحر مستغرق بودم كه دریافتم، خودم هم یكی از آنها هستم بلكه- فراتر از این- در سیر تاریخ و چگونگی زندگیشان چنان با آنها آمیختم كه احساس كردم با اولین و آخرینشان زندگی كرده ام. آنگاه پاكی دنیا را از ناپاكیش، و سودش را از خسرانش بازشناختم اینك از هر كاری، نیك و پسندیده و گزیده اش را برای تو انتخاب نموده، و مجهول و ناپسندش را از تو دور ساختم. آنچه پدری مشفق و مهربان در حق فرزندش روا و سزا می داند، در حق تو كردم و گفتم، و در این سخن اراده نمودم كه ترا حكمت و ادب آموزم، تا در این عنفوان جوانی و روزگار شادكامی، تربیت یافته و پند آموخته شوی و اراده ات به هر كاری، پاك و كردارت راست باشد. برای ادب آموزی و حكمت اندوزی، از كتاب مهربان، ابتدای سخن می كنم. كتابی و شریعتی كه فرامین و احكام حلال و حرام را به ما آموخته و تجاوز و تخطی از آنها را نكوهش فرموده و ناپسند دانسته است. ب

یم از آن داشتم كه مبادا همانگونه كه مردم در عقاید و احكام، از هوسها و اندیشه های اشتباه خویش متابعت نمودند، تو نیز مانند آنان، به لغزش و خطا افتی. از این رو آگاه كردنت بر آن امور نزد من، سزاوارتر از آن بود كه ترا در كار خویش رها كنم، و دل از هلاك تو آسوده سازم. بر این امید كه آفریدگار منان، ترا در انجام این وظایف پاك و مقدس، توفیق دهد و بسوی مقصد نیك هدایت فرماید

[صفحه 657]

اكنون سفارش و توصیه من با تو چنین است: فرزندم، نیكوترین چیزی كه دوست دارم تو از وصیتم بجای آوری، پرهیز و ترس از خداست. به آنچه آفریدگار بر تو واجب و لازم شمرده، اكتفا كن و قدم به راهی بگذار كه نیكان و گذشتگان و پدر و مادر و خانواده ات در آن طریق گام نهاده اند زیرا آنان خویشتندار و پرهیزكار و دانا بوده، و در این راه چیزی را فروگذار ننموده اند. همانگونه كه تو می اندیشی و می نگری، آنها نیز فكر كردند و دیدند، تا اینكه سرانجام این دو كار این بود كه به غایت خویشتن داری و نهایت انجام تكلیف و وظیفه خود رسیدند. پس، اگر نفس تو از طریق آنان سر، باز زد و نخواست همانسان كه آنان اندیشیدند و دیدند، بنگرد و بیندیشد و در این دو، یقین كند، تو او را به متابعت مجبور كن، و خواهان همین روش پسندیده باش. البته با تحصیل و تعلیم و دانائی، آن را به طلب و در سخنان در هم و شبهه آمیز، خود را رها مساز، تا ناگزیر به مشاجره و منازعه شوی و پیش از آنكه پا بر این راه گذاری، از پروردگار یاری بخواه و برای كسب موفقیت، و اجتناب از هر بدی و یا سخنی كه به باطل آمیخته باشد، و یا به ضلالت و گمراهیت كشاند، تنها به خداوند مهربان پناه ببر، و

رو بسوی او آور. آنگاه پس از اینكه مطمئن شدی كه دلت صاف و پاك گشته، و فروتن و فرمانبردار شده، و تمركز فكر و اندیشه یافته ای، و مقصدت تنها در اینراه است، در آنچه من به تو سفارش و توصیه میكنم، بدقت اندیشه كن. اما اگر آنچه را كه خواهانی، از تمركز فكر و پاكی دل از پلیدیها، بدست نیاوردی، بدان كه در این حال به كور اشتری میمانی كه در ورطه های وهمناك و دره های تنگ و دره های تنگ و تاریك فرو افتاده است. چنین كسی كه به راه اشتباه رود و خطا كند، هرگز خواهان دین و آئین نیست، و شبهات را با یقین می آمیزد برای چنین كسی دست برداشتن و درنگ كردن در راه خود، به صلاح نزدیكتر است

[صفحه 658]

پسرم، وصیت مرا نیكو دریاب. بدانكه آنكس كه مرگ به فرمان اوست، زندگی هم در كف با كفایتش می باشد. می آفریند و بازمیگرداند. گرفتار میكند و رها میسازد نظام و قوام گیتی تنها بخاطر آنچیزی است كه آفریدگار خواسته و سپس آفریده، و آن عبارت از: نعمتها، آزمایشها، پاداشها و كیفرهاست. همچنین، پاره ای چیزهای دیگر است كه تنها مربوط به خواست اوست و رازش از ما مكتوم و پنهان است پس اگر چیزی از این امور بر تو مشكل افتاد، دشواری اش را حمل بر نادانی خویش كرده، بدانكه در آغاز- كه تولد یافتی- نادان بودی، آنگاه دانا شدی، و چه بسیار مطالبی است كه تو به حقایق آنها ناآگاهی و اندیشه ات در آنها سرگردان میماند و چشمانت از تماشای آنها نابینا بوده و خواهد بود. سپس بر نادانی ها، دانش یافتی و بر نادیدنی ها، بینا شدی. از این رو چنگ بر دامان كبریائی آنكس بزن كه ترا بوجود آورد و چنین زیبایت بیاراست و به رحمت خویش بنواخت، و تو باید فقط او را ستایش و نیایش كنی، و پیوسته دل و اندیشه ات بیاد او باشد و تنها از عقوبت او هراسان باشی

[صفحه 659]

فرزندم، بدان كه از اوصاف آفریدگار بزرگ، كسی نشانی و یا آگهی ندارد، جز رسول خدا (كه درود بی پایان خدا به روان پاكش باد ). از این رو سزا و بجاست كه او را رهبر و پییشوای خود بدانی، تا به سرمنزل مقصود رسی. من در اندرز دادن و حكمت آموختن به تو كوتاهی نكردم، و تو هم- هر چه بكوشی- در بهره یافتن از حكمت و موعظت، بپایه فكر و اندیشه من نمیرسی

[صفحه 659]

پسرم، بدان اگر برای آفریدگار یكتا شریكی بود، البته تاكنون فرستادگان آن شریك خدا، بسوی تو آمده و نشانه های ملك و دولت و اقتدارش را دیده بودی، و صفات و كردارش را میشناختی. اما آفریدگار، یكتا و بی همتاست. همانگونه كه خویش را بوصف آورده و به یگانگی خود ما را آگاه فرموده است، هیچكس را آن توش و توان نیست تا در اقتدار و عرصه خداوندیش ندای مخالفت سر دهد. وجودی است جاودانی كه زوال پذیر نیست. جهان آفرینی است كه در آغاز بی آغازیها بوده و او را پایانی و سرانجامی نیست. او برتر و بزرگتر از آنست كه دل و دیده با احاطه یافتن بر او، بتواند خداوندیش را به ثبوت رساند فرزندم، آن زمان كه چنین یكتای متعالی را شناختی، تو با همه كوچكی و بی مقداری مقام و منزلت، و با همه سستی و ناتوانیت، و بسیاری امید و نیازمندیت، به آن پروردگار سبحان و مهربان، ایمان بیاور و بكار بندگیش بكوش و طاعتش را بجای آر، و از كیفر و عذابش هراسان بوده و از خشم و غضبش بیمناك باش. زیرا ترا به نیكوئی امر، و از زشتی و پستی و پلیدی نهی فرموده است

[صفحه 660]

پسرم، من ترا از چگونگی و دگرگونی دنیا آگاه ساختم، و از جهان جاودان، و آنچه برای ساكنانش مهیا شده، با خبر نمودم. از كار و امور این دنیا ناپایدار، شاهد مثالها آوردم تا از آنها پندگیری و حكمت آموزی. آنكس كه دنیا را با آزمون بشناسد، بسان مسافری است كه در تنگی و قحطی- كه مطابق میل و رضایش نیست- آرزوی ورود به سبزه زار پر آب و گیاه و مكان خرم و روح افزا كند و بخاطر آن، رنج راه و سختی سفر و ناگواری خوراك و غذا را بر خود هموار سازد، تا به دولتسرای شادی آفرین رسد چنین كسی پس از آنهمه درد و دشواری، دیگر آزاری نمی بیند، و از هر چه در این راه میپردازد، زیان نمیبرد. نزد چنین كسان هیچ چیز خوشایندتر از آن نیست كه ایشان را به منزل و ماواهای جاودانشان نزدیكتر كند. اما سرگذشت كسانی كه فریب گیتی خورند، به زندگی گروهی میماند كه از عرصه پر آب و گیاه و خرم و شادابی، بخواهند به ویرانه سرائی تنگ و قحطی زده وارد شوند. نزد آنان هیچ چیز سختتر و ناگوارتر از این نیست كه باید از آن دیار سبز و خرم خود جدا شوند، و به سرائی وارد گردند كه هرگز آنرا دوست ندارند

[صفحه 660]

فرزندم، در هر امری میان خود دیگری، منصف و دادگری صادق باش. آنچه بر خویش پسندی بر دیگری هم بپسند، و هر چه بر خویش نمی خواهی، برای دیگری هم مخواه. همانگونه كه بر خود ستم نمیكنی، بر دیگری هم ظلم و ستم روا مدار. تو خود نیكی كن، چنانكه تو نیز نیكی را دوست داری. هر چه از دیگری زشت میدانی، آنرا ناپسند به شمار و در حق كسی چنان مكن. آنچه دیگران برای خشنودی تو میكنند، تو نیز برای شادی و رضای آنان بجای آر. پیرامون آنچه نمی دانی سخن مگو، هر چند كه كمی از آن میدانی. هر چه دوست نداری پشت سر تو گویند، تو نیز در غیبت دیگران مگو. بدان كه خودپسندی و خودخواهی، با نیكی و راستی قرین و دمساز نیست، بلكه موجب فساد خرد و اندیشه است. ثروتی كه به زحمت اندوخته ای، آسانش مبخش، و خزانه دار مسكین و مستحق باش. چون به آرزوی خویش رسیدی و شاهد مقصود در بر كشیدی، با فرمانبردارترین و متواضع ترین حالات، سپاس خدای را بجای آر و شاكر باش

[صفحه 661]

آگاه باش كه در برابر تو، راهی است فراخ و بسی دور و دراز، راهی كه بسیار هولناك و سخت و دشوار است. گزیری نداری مگر اینكه در آسودگیش بكوشی، و چنان توشه نیك برگیری كه برای رسیدن به سرمنزل مقصود، در آنجا سبكبار آئی و آرامش یابی. پس چنان توشه ای برنگیر كه زیر بارش، مصیبت بینی و عقوبت شوی پسرم، اگر نیازمندی یا درمانده ای، مسكینی و یا فقیری دیدی كه جزای احسان ترا به روز رستاخیز وعده میكند، فردای قیامت، در آن حال نیازمندی، آن بخشش را به تو باز میدهد، پس احتیاج چنین كسی را غنیمت نیكی بدان و از ثروت خویش به او ببخش. اینك هر كه از تو چنین وامی خواست، بی درنگ بده، تا آن وامگیر- در تنگی و درماندگی- آن را در آن روز موعود به تو بازگرداند

[صفحه 661]

بدان كه در پیش روی تو، راه صعب و پر پیچ و خمی است كه در آن سبكبار، از گرانبار خرسندتر بوده و كند رفتار نسبت به شتابگر، بسی ذلیل و درمانده و نگونبخت است. جای تردید و انكار نیست كه سر منزل مقصود و منظور، جز آنجا نیست كه فردوس برین است و یا دوزخ حزین. اینك پیش از ورود، برگ عیشی پیش فرست، كه پس از مرگ، نیكجوئی و خشنود ساختن و بازگشت به این دنیا، خیالی خام و امری محال است

[صفحه 662]

پسرم، از یاد مبر آن آفریدگاری كه خزائن گرانبهای آسمانها و زمین بدست اوست، روزن دعا و درخواست و حاجت و نیاز را به روی تو بگشوده، و اجابت و پذیرش آنها را قبول فرموده است. او به تو امر كرده كه: بخواه تا ببخشم. لطف و رحمت طلب، تا مهر و نعمت بینی چنان خدای بزرگی، میان تو خودش، كسی را واسطه نگذاشته كه حجابش شود و تو او را نبینی. ترا ناچار و ناگزیر نساخته تا دیگری را شفیع و واسطه گردانی. اگر راهی بخطا رفتی و گاهی مرتكب گناهی شدی، راه توبه و انابت برای تو باز است و او در كار كیفر، ترا در تنگنا قرار نداده است. او كردگار مهربانی است كه گناه ترا یك گیرد و كار نیك را ده شمرد. درهای توبه و مغفرت بسوی همه باز است و هر گاه بخوانیش آوای ترا میشنود و هر گاه با او به مناجات و راز و نیاز آئی از راز دلت آگاه میگردد. پس حاجت به او آور و راز دلت را نزدش آشكار ساز غم دل را به او بازگو، و شكوه از جور روزگار را با او در میان گذار و تنها درمان درد خویش از او بخواه. توئی كه بر بركت و رحمت بی حسابش راه میجوئی و مدد میخواهی، و از خزائن بی شمارش لطف بی منتها طلب میكنی. تو از كسی مهر میجوئی كه جز مهربانی، و غیر از او احسانگر ب

زرگ و توانائی نیست. سخاوتمند كریمی كه درازی عمرها، سلامت تن ها و فراخی قسمت و روزیها از اوست، و در دو دست تو كلید خزائن و گنجهای بركت و رحمتش را نهاده تا هر چه میجوئی و میطلبی، تنها از او بخواهی و از او بگیری. هر گاه رو به دعا آوری، تا درهای لطف و نعمتش را بگشائی، و غریق در بحر رحمتش گردی، باید از تاخیر اجابت و پذیرفتن حاجتت، از درگاهش نومید نگردی. زیرا بخشش و احسان او، به قدر تكرار و خواهش توست. چه بسیار، اجابت حاجت كه به تاخیر افتد، اما بعد پاداش و رحمت فزونتر و عظیمتر رسد. و گاه شود كه چیزی از او بخواهی و آن را به تو ندهد، اما نیكوتر و بهتر و شایسته تر از آنرا، در دنیا و یا آخرت به تو ارزانی كند. گاه اجابت نشدن امید و حاجت تو، بسود تو باشد و تو خود نمیدانی، و اگر نیازت برآورده شود، چه بسا كه باعث تباهی دین و ایمانت گردد. از این رو، باید درخواستهای تو از پروردگارت، از جمله چیزهائی باشد كه نیكی و پاكی اش پایدار، و وجود تو از زیان و آسیب و گرفتاریش بر كنار باشد. نه ثروت برای تو باقی می ماند، و نه تو برای مكنت و دولت، جاودانه میشوی

[صفحه 663]

فرزندم، از یاد مبر كه ترا برای جهان پایدار آفریده اند، نه برای این دنیای غدار، تو در این گیتی برای نیستی آمده ای، نه برای جاودانگی، و برای مردن آمده ای نه برای ماندن. تو در كوچسرائی هستی و در راه این جهان گذران، سر منزل تو آخرت است و بس. رو بسوی مرگ داری و هیچ گریزنده ای را توان فرار از آن نیست و جوینده اش او را گم نمیكند. مرگ در این دنیا امری است جبری و اجتناب ناپذیر پس، از چنین مرگ نا به هنگامی بترس، كه مبادا در آن لحظه ای كه در گرماگرم گناهی، و خویشتن را فریب داده و بخود وعده میدهی كه: توبه میكنم و عذر به درگاه خدای می آورم، ناگهان مرگ میان تو و اندیشه و آرزویت جدائی افكند، و در این حال عمر بر باد رود و مهلت بگذرد و دیگر وقت انابت، بسر رسیده باشد

[صفحه 664]

پسرم، غافل از مرگ منشین و فراوان بیاد آن باش. رویدادهائی را كه پس از مرگ ناگهانی، بر آنها وارد خواهی شد از یاد مبر. چنین كن تا، لحظه ای كه مرگ بسویت آید، تو از هر لحاظ آماده باشی و عزمت قوی و پشتت استوار باشد و از او استقبال كنی. وای اگر غافل مانی و مرگ بر تو غلبه یابد! زنهار! زنهار! كه فریب دنیا خوری، و به او اعتماد كنی و حریصانه، در دلبستگی ها و هوسرانیهایش چنگ افكنی! فراموش مكن كه كردگار سبحان ترا از همه آنها آگاه فرموده، و چگونگی دنیا را برایت توصیف كرده، و زشتی هایش را برایت آشكار ساخته است. دنیاخواهان، بسان سگان، فریادكش و درندگان شكار طلب و آزمندند. گروهی از عده ای متفرند و چشم دیدن آنها را ندارند. قدرتمندان، ناتوانان را میدرند و بزرگها بر كوچكها رحم نمیكنند و به زیردستان، با زور آزار میرسانند. بعضی همچون چهارپایان و برخی بسان حیوانات راه گم كرده میباشند كه در بیراهه گمراهی، مركب تباهی میرانند و در بیابان سخت و دشوار، گیاه زیان آلود و خسران آور میخورند! آنان را شبانی نیست كه از مهالك ایمن نگاهشان دارد و یاریشان كند، و حتی چوپانی هم ندارند تا آنها را به سبزه زارهای سعادت و نیكبختی كوچ دهد.

برق دنیا چشمشان را كور كرده، و دیده شان را از تماشای آثار هدایت و رستگاری و سربلندی، فرو پوشانده. از این رو راهی صحاری سوزان ضلالت و گمراهی اند، و در بحر كامرانی و خوشگذرانی مستغرقند. این ابلهان، دنیا را آفریدگار و خداوند خویش انگاشته، و با آن به بازی و سرگمی پرداخته اند. از این رو دنیا هم به آنها روی خوش نشان داده و به لهو و لعب سرگرمشان ساخته است. در این حال، آنان روز واپسین و لحظه جدائی را از یاد برده اند. فرزندم، كمی درنگ كن و بردباری پیش گیر، تا این پرده فرو افتد و دیگر كسی نماند و كجاوه های مسافران به منزل خاكی خویش فرود آیند. باید بدانی، شتابگری كه نامش مرگ است، ورودش بسی نزدیك است

[صفحه 665]

بدان آنكس كه بر اشتران، روز و شب سوار است، در حالیكه به آرامی شبها و روزها را پشت سر مینهد، خود نیز ایام عمر میگذراند. خواه سوار، ره بسپرد و خواه توقف و سكون و آرامش گیرد. پسرم، بدان و به این گفته ایمان داشته باش كه تو، به آرزوهای خیال انگیز و دور و دراز خویش نمیرسی و از چنگ مرگ رها نمی شوی. تو نیز آگاهی كه راهی راه پیشینیان خود هستی. پس همان به كه در پی آرزوهای محال و خیالهای خام نروی، و كار و زندگی این جهان را سهل و آسان گیری. زیرا چه بسیار تلاشها و كوششهائی كه موجب بر باد رفتن ثروت و مكنت دنیائی شود. هر جوینده، پیوسته یابنده نیست و هر میانه رو و آسانگیر، نومید و مایوس نگردد. نفس خویش را از هر خواری و بدكاری، پرهیز ده و قدر خود را نیك نگهدار، هر چند كه هوس، ترا به نعمتها و شوكت و جلال بسیار بخواند چون تو هرگز به مقدار آنچه كه از وجود و نفس خویش میبازی، پاداش و بهره بر نمیگیری. بنده هیچكس مباش، زیرا آفریدگار مهربان ترا آزاد آفریده. این چه نیكی است كه پاداش و جزایش بدی است؟! این چه آسایشی است كه ثمره اش رنج است و نگونبختی؟ فرزندم، بپرهیز از اشتران حرص و هوس، كه ترا تطمیع كرده، و به آبشخورهای فسا

د و تباهی كشانند. اگر ترا آن توش و توان هست، كه میان خود و خدا كسی را ولی و واسطه و صاحب كرم قرار مدهی چنین كن، تا سود سرشار بری و قسمت خویش را بیابی، هر چند كه همه چیز از آن خداست. اما بدان، همان اندكی كه كردگار به تو می بخشد، بسی ارجمندتر و گرامی تر از احسان بسیار و فراوانی است كه خلق خدا به تو میدهند

[صفحه 666]

جزای آنچه بر اثر خاموشی و سكوتت به تو نرسیده، بسی فراوانتر و نیكوتر از دریافت چیزی است كه به سبب گفتار و شتابزدگیت در كار، از دست رفته است. بند و دستگیره ظرف پری كه در دستت هست، محكم در چنگ بفشار، زیرا آنچه در دو دست تو است و بخودت تعلق دارد، نزد من بسی بهتر از آنست كه دست نیاز به مال و ثروت خلق پیش آوری و از دیگری طلب چیزی كنی حنظل فقر خویش خوردن، بسی نیكوتر است از دست پیش این و آن بردن. پیشه وری با عفت و پاكدامنی خوبتر از توانگری آمیخته با گنهكاری است. همان به كه آدمی راز خود را نزد خویش نگه دارد و به كسی باز نگوید. بسا كوششگری كه در آنچه میكوشد و سعی میكند زیان بیند. پر گو، بیهوده گو میشود. اندیشمند، سرانجام به حقیقت می رسد. با نیكوكاران بیامیز تا همچون آنان شوی. از زشتكاران و فساد جویان بپرهیز تا بسان آنان مشوی. حرامخواری، طعامی است ناگوار و ستم بر زیردستان، زشتترین ظلم و جور است. آنجا كه نرمش و مدارا خشونت و دشواری آورد، سختی و سركشی، كمال مدارا و نرمی است. بسا دردی كه دارو باشد، و چه بسیار درمان و داروئی كه درد و بیماری آورد. چه بسیار غیر ناصح، كه نصیحت گو شود و چه بسا پند گوی حكمت آموز، كه

خائن و ظالم باشد برحذر باش از امید بستن به احلام و آرزوها، كه چنین اعتماد و ایمانی كار ابلهان. است و بی خردان. عقل و دانائی حافظ تجربه هاست، و نیكوترین تجربه آنست كه ترا پند آموزد. پیش از آنكه فرصت از دست برود و دل غمخانه بلا گردد، موقع مغتنم شمر و در كار خیر بكوش. هر كاوشگری، جوینده نیست و هر گمكرده راهی، راه سفر نیابد و به دیار حقیقت باز نگردد. یكی از بدترین تبهكاریها و زیانمندترین كارها، از دست دادن توشه تقوی و بر باد دادن امید جهان جاویدان است. هر راهی را پایانی است، و تو به زودی بر آنچه برایت مقدر و مقرر است خواهی رسید. چه بسیار سوداگر و بازرگانی كه ثروت و غنیمت خویش را به خطر می افكند و چه فراوان، ثروت ناچیزی كه بركت و موهبتش از دولت بسیار، بیشتر باشد. یاری آدمیان خوار مایه و پست، و دوستی با اشخاص متهم و غیر مطمئن، سودمند نیست

[صفحه 667]

مادامی كه اشتر جوان جهان، رام توست زندگی را آسان گیر و مركب خویش نرم بران. هرگز بسودای سود بسیار، خوشتن را به رنج و خطر میفكن، و سخت بترس از اینكه اشتر تند پای تو، ترا به پرتگاه عناد و عصیان كشاند. هنگامی كه برادر و یا دوستت از تو جدائی میجوید، تو در پیوند جستن و مهر ورزیدن بر او پیشی گیر. در جدائی و دوری، به وقت خودداری و چشم پوشی، در زمان قهر و سختگیری، و در هنگام عذر و عیبجوئی، با وجودی همه سرشار از سازگاری و نرمش و نیكخوئی، با او به مهر و لطف و كرم و عطوفت بیامیز، و حجاب دوری بر چین، بدانگونه كه پنداری، تو برای او بنده ای و او سرور صاحب كرم تو می باشد. در مقابل آن، سخت بپرهیز از اینكه آنچه ترا سفارش كردم، نسبت به غیر و كسی كه شایسته این مهر نوازیها نباشد، بجای آوری. پسرم، با دشمن دوست خویش یار مشو. زیرا، اگر چنین كنی با دوست و یار خویش دشمنی كرده ای. در حق دوست و برادر خود، پند و اندرز را پاك و صاف بیان كن. خواه سخنانت نیكو باشد، خواه ملال انگیز و غم افزا. خشم خویش را قطره قطره در كام خود فرو ده، زیرا، من در عمر خویش هیچ شرابی را گواراتر و شیرین تر از اینكار نیافتم. در برابر كسی كه بر تو خشم

گین می شود، نرم رفتار و مهربان باش، چون ممكن است از كرده خویش نادم شود و ملاطفت و نرمی پیش گیرد. با خصم خویش مهربان باش و در حق او احسان و نیكی كن كه چنین شیوه شیرینی، دو پیروزی به همراه دارد. آن زمان كه ناگزیر شدی پیوند مهر خود را با برادر و دوست خود پاره كنی، راهی و جائی برای دوستی و الفت باز بگذار، كه اگر روزی از كرده خویش پشیمان شد و خواست رو بسوی تو آورد، برایش راهی باقی باشد. هر كس به تو گمان خیر و نیكی برد، گمانش را براستی بپذیر و آن را محترم دار، و به اعتماد دوستی كه میان تو برادرت وجود دارد، حق از برادر خویش برمگیر و حرمت برادریش را نابود مساز. زیرا، اگر حق چنین كسی را پایمال سازی، دیگر با تو برادر نیست. شایسته نیست خانواده و خویشانت، نسبت به وضع تو، مسكین و نزار و پریشان باشند با آنكس كه از تو دوری میجوید میامیز و دوستی مكن. باید هر چه برادرت رشته مهر می گسلد و به تو نامهربانی می كند، تو رشته مهر گره زنی و به او نیكی كنی. شایسته نیست، ظلم ستمگر بر تو گران افتد، چون تردید نیست كه او بزیان خود و بسود تو میكوشد. پاداش آنكس كه ترا شادمان می كند، آن نیست كه اندوهگین و غمگینش سازی

[صفحه 669]

فرزندم، بدان كه روزی و قسمت بر دو گونه است: قسمتی و بهره ای كه تو آن را میجوئی، و روزی و رزقی كه آن، ترا میجوید، و اگر روی از او برگیری بسوی تو آید. سر رشته همه كارها و جملگی تمام احسان و بخشش ها بدست خداست. از این رو، بهنگام تنگدستی و احتیاج و نیاز، فروتنی، و در وقت بی نیازی و قناعت، ستمگری كردن، كارهائی بس نكوهیده و زشت و مذموم است. جای انكار نیست كه بهره تو در دنیا بقدری است كه برای توشه آخرت، چند روزه عمر را بگذرانی. اگر قرار است بر چیزی كه از دستت رفته زاری كنی، پس برای آنچه كه به تو نرسیده گریه مكن و آنچه نبوده است را بر هر چه كه بوده دلیل آور. زیرا امور و كارها، به ظاهر مانند یكدیگرند. تو نباید همچون كسانی باشی كه تا به رنج و آزارشان نكوشند پند و اندرز در آنها موثر نیفتد. چون خردمند، بدانش و ادب پند می آموزد و چهارپای نادان، جز به ضربت تازیانه و چوب، آموخته نگردد. آن زمان كه ترا اندوهی و غمی رسد، به نیروی صبر و شكیب و نیك پنداری، غم از خویش بران، چون هر كس راه راست و میانه روی را از خود دور سازد، چنگ در غم و ظلم و ستم افكنده است. دوست یعنی تو و تو یعنی دوست. از این رو دوست تو، با تو باید ی

ك دل و یك زبان باشد. بدان كه هوسرانی یار و مونس كوری است. بسا دوری كه نزدیكتر از هر نزدیكی و چه بسیار نزدیكی، كه دورتر از هر دوری است بیگانه كسی است كه او را دوستی نباشد. پشت كرده به حق، رو بسوی راهی تنگ و بی گذر دارد. هر كس در مقام و منزلت خویش قانع باشد بزرگی و عزتش پایدار و باقی است محكمترین حلقه و رشته ای كه تو بر آن چنگ توانی زد، حلقه و رشته ایست كه میان تو و پروردگارت استوار است. دشمن تو كسی است كه در حق تو بی پروائی و بی آبروئی كند. آنجا كه حرص و طمع تباهی آورد، محرومیت، كمال وصال به امید و آرزوهاست. نه هر نقطه ضعفی آشكار كردنی است و نه هر فرصتی مغتنم و دریافتنی است. چه بسیار بینا و دانائی كه در راه راست، دچار خطا و لغزش شود، و چه فراوان نابینای نادان كه گام به شاهراه هدایت نهد و رستگار گردد. از بدی بگذر و كار زشت را به تاخیر افكن، چون هر زمان كه اراده كنی، بسوی كار زشت توانی شتافت. گسستن و جدائی از نادان، یعنی پیوند و الفت با دانا. هر كس از بد زمانه خیال آسوده دارد، دنیا به او خیانت كند و كسی كه ایام عمر را عزیز دارد زندگی، او را خوار و بی مقدار گرداند. گاه چه تیرها كه بشانه نخورد و چه بسیار شهریاران

ی كه تغییر كنند، و نظام زمانه دگرگون شود. پیش از سفر، از چگونگی مسافر و همراه خویش بپرس، و قبل از خانه خریدن، سراغ همسایه گیر

[صفحه 670]

بپرهیز از سخن بیهوده و خنده آور، هر چند كه از دیگری بازگو كنی. از مشورت و شور با (اغلب) زنان اجتناب كن، زیرا كه رای و تدبیر و عزم و اراده (اكثر) آنان سست و نااستوار است. حجاب پرهیز و تقوی بر چشمانشان گذار، چون چنین حجاب و پوششی برای آنان اطمینان بخشتر و پاینده تر است. بیرون رفتن آنان دشوارتر از این نیست كه بیگانه نامطمئنی را نزدشان آوری. اگر توانی چنان كن كه آنها جز تو، كسی را نشناسند. آنان را بر انجام كاری كه توانائی و قدرت ندارند ناچار مكن، زیرا زن گلی است خوشبوی، و از گل، كار پر زور و زحمت خواستن شایسته نیست. در عزیز داشتن زن افراط مكن، زیرا ممكن است برای شفاعت دیگری، در تو طمع كند. از بد گمانی و تعصب نابجا در حق زن سخت بپرهیز، زیرا كه چنین بد گمانی، زن پاك را به ناپاكی كشد، و زن پاك اندیش و آراسته را پلید و ناآراسته گرداند. برای هر یك از زیردستان و كاركنان خود، كاری تعیین كن تا اگر در انجام وظیفه كوتاه آمدند، به توانی آنها را بكار خودشان مواخذه نمائی. چون این تدبیر بهتر از آنست كه آنان، هر یك كار ترا به دیگری محول كنند. با خانواده خویش با ملاطفت و مهربانی رفتار كن. زیرا آنان در اقتدار و پروا

زت، همچون شاه بال تو و در استواری، ریشه درخت وجود تو، و به هنگام تاختن بر خصم، یار و یاور و دستیار تو می باشند. دین و دنیای ترا من به خدا میسپارم، و نیكوترین مشیت و خواستش را - در دنیا و آخرت، امروز و فردا- برای تو آرزو مینمایم درود فراوان بر تو باد


صفحه 651، 652، 653، 653، 655، 656، 657، 658، 659، 659، 660، 660، 661، 661، 662، 663، 664، 665، 666، 667، 669، 670.